برخورد چینی با آمریکا

‌ایران و غرب در یکی از استثنائی‌ترین و تاریخی‌ترین دوران خود قرار دارند. برنامه هسته‌ای ایران هیچ‌گاه به اندازه کنونی پیشرفت نداشته و غربی‌ها به‌ویژه آمریکا نیز تاکنون به این شدت نیازمند «توافق» با ایران نبوده‌اند. وقتی به تغییر در ساختار سیاسی و یکدست‌شدن قدرت در ایران نگاه می‌کنیم، اهمیت تاریخی‌بودن این فرصت دوچندان هم می‌شود؛ چراکه دشوارترین تصمیم‌ها در نظام‌های سیاسی، زمانی راحت اتخاذ می‌شوند که قدرت یکپارچه و صدای واحد حاکم باشد.

مقطع کنونی حاکم بر روابط پیچیده جمهوری اسلامی ایران با غرب، یادآور روابط چین و آمریکا در دهه 70 میلادی است. مائو تسه تونگ، رهبر چین در اوج مواضع آتشین کمونیستی و شعارهای ایدئولوژیک علیه امپریالیسم آمریکا، نقطه عطفی را در سیاست خارجی این کشور ایجاد کرد که اثرات شگرف آن تاکنون ادامه دارد.

در آن سال‌ها، روابط تیره و سردی میان واشنگتن و پکن حاکم بود تا اینکه ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهوری آمریکا، در گزارش سیاست خارجی برای کنگره تأکید کرد «چینی‌ها مردمانی بزرگ‌اند که نمی‌بایست خارج از اجتماع جهانی قرار گیرند». همین جمله کافی بود تا مائو در دسامبر ۱۹۷۰ در مصاحبه‌ای با ادگار اسنو، خبرنگار آمریکایی درباره نیکسون این‌گونه صحبت کند: «خوشحال خواهم شد با او گفت‌وگو کنم، چه در جایگاه رئیس‌جمهوری آمریکا و چه به‌عنوان گردشگری که قصد دیدار از چین را داشته باشد».

در این میان، چوئن لای، نخست‌وزیر وقت چین، نقش فوق‌العاده‌ای داشت. او بیش از یک دهه تلاش کرده بود زمینه گفت‌وگو و رابطه میان مائو و رهبران آمریکا را فراهم کند که سرانجام موفق هم شد. او فردی تحصیل‌کرده در دانشگاه‌های غربی بود و جهان مدرن را به‌خوبی می‌شناخت و البته رابطه خوبی هم با مائو تسه تونگ داشت. نتیجه چنین شرایطی، گفت‌وگوهای مستقیم دو کشور و حل بسیاری از اختلاف‌ها بود.

رهبر و تصمیم‌گیران ارشد جمهوری خلق چین در دوره‌ای که تنش و منازعات با واشنگتن به اوج خود رسیده بود، از یک فرصت تاریخی به نفع اقتصاد خود استفاده و کشورشان را با راهبردی هوشمندانه طی فقط ۳۰ سال به رقیب شماره یک آمریکا تبدیل کردند.

چینی‌ها هرگز نظام فکری و دستگاه بینشی خود را در مواجهه با آمریکا تغییر ندادند؛ چه زمانی که نیکسون به دیدار مائو رفت و چه آن هنگام که دنگ شیائوپینگ به ایالات متحده سفر کرد، چینی‌ها همچنان کمونیست‌های دو‌آتشه باقی ماندند و چه‌بسا در نظام سیاسی خود کمونیست‌تر هم شدند؛ اما آنها دست به یک ابتکار زدند و اقتصادشان را بازسازی کردند. اقتصاد مبتنی بر کشاورزی چین، به اقتصاد صنعتی تغییر رویه داد و بخش‌های خصوصی و دولتی از فرصت‌های رابطه با آمریکا بهترین استفاده را کردند.

دنگ شیائوپینگ بر این باور بود که می‌توان همچنان به ارزش‌های «کومینتانگ» پایبند بود ولی در‌عین‌حال، درهای اقتصاد کشور را به روی جهان و به‌ویژه آمریکای امپریالیست باز گذاشت و از مواهب بی‌شمار آن استفاده کرد. او و حزبش حصاری به محکمی دیوار چین دور ایدئولوژی و دستگاه سیاسی این کشور کشیدند تا از گزند نئولیبرالیسم مصون بماند؛ اما هم‌زمان، اقتصادشان را به جهان آزاد و گلوبالیسم سپردند تا صدها میلیون نفر را از گرسنگی و تنگی معیشت نجات دهند.

سه دهه زمان برد تا راهبردی که چوئن لای، مائو تسه تونگ و دنگ شیائوپینگ طراحی کرده بودند، به نتیجه برسد و اهداف اقتصادی این کشور محقق شود. حالا حجم تجارت سالانه آنها با بزرگ‌ترین رقیبشان به بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار رسیده است. حجم تجارت پکن و واشنگتن از ژانویه ۲۰۲۱ تا آخر نوامبر بیش از ۶۸۲ میلیارد دلار بوده، در‌حالی‌که دقیقا در همین مدت با کشور کمونیستی دیگر یعنی روسیه فقط ۱۳۰ میلیارد دلار دادوستد داشته است.

چینی‌ها در همان دهه  ۷۰ میلادی به‌خوبی پی بردند که می‌توان دعواهای سیاسی را به نفع توسعه اقتصادی تعدیل و هم‌زمان از نفوذ آمریکایی‌ها جلوگیری کنند. جمهوری اسلامی ایران نیز در مقطع کنونی که در اوج نزاع‌های سیاسی با آمریکا قرار دارد و یک فرصت تاریخی دست داده که از جایگاه حقوقی مناسبی با این کشور به توافق برسد، می‌بایست رفتار ‌مشابهی را پیشه کند و میان تداوم تنش‌های سیاسی و آغاز توسعه اقتصادی یکی را برگزیند.
شرایط کنونی به‌‌گونه‌ای است که همه قدرت‌های اروپایی، آمریکا را مقصر پیچیدگی وضع موجود می‌دانند و در این منازعات حقوقی، حق را به ایران می‌دهند. شاید در سال‌های پیش‌رو هیچ‌گاه چنین فرصتی برای ایران فراهم نشود که از موضع حق‌به‌جانب با غرب وارد گفت‌وگو شود و بتواند امتیازهای لازم را بگیرد. جمهوری اسلامی در شرایط کنونی به پشتوانه برنامه موشکی، پیشرفت درخور توجه صنعت هسته‌ای و البته عبور از فشار تحریم‌ها، اقتدار لازم را به دست آورده و هرگز در موضع ضعف قرار ندارد؛ اما چین در روزگار دهه 70 میلادی تا حدودی از روی استیصال و اجبار با واشنگتن دست دوستی داد.

 ایران در خاورمیانه‌ای سرشار از بی‌ثباتی قرار دارد و آینده در این منطقه همواره مبهم است. در چنین شرایطی، ضروری است که حداقل در مناسبات اقتصادی کشور بازنگری ساختاری صورت گیرد و از شعارهای ضد توسعه که رهاوردی جز فقر  برای هفت دهک محروم جامعه ندارد، دست برداشته شود. عدم درک فرصت‌های کنونی در روابط بین‌الملل و تداوم روند کنونی، باقی‌مانده سرمایه‌های اقتصادی و اجتماعی را از کشور فراری می‌دهد و نتیجه‌اش به‌زودی در شاخص‌هایی مانند تورم، ضریب جینی، بی‌کاری و جی‌دی‌پی متبلور می‌شود. در دنیای پرآشوب سیاست، تنور فعلا برای ایران داغ است و مسئولان باید هرچه سریع‌تر نان را بچسبانند و قطار توسعه را به حرکت درآورند؛ در غیر این صورت، دنیا منتظر ما نخواهد ماند.

مجتبی نیک اقبال | کارشناس ارشد روابط بین‌الملل
منبع: روزنامه شرق

ما همه فرصت‌ها را از دست داده‌ایم

ما در فرصت‌سوزی رو دست نداریم. هیچ کشوری در تاریخ وجود ندارد که به اندازه ما این همه فرصت مناسب برای رشد و پیشرفت را از دست داده باشد. ما می‌توانستیم همتراز کشورهای پیشرفته‌ای چون ژاپن باشیم ولی بروکراسیِ تنبل و سیاست‌گذاری‌های اشتباه مانع از این شد که ما هم در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم.

بر اساس آمارهای رسمی از سال ۱۳۵۷ تا آخر سال ۱۳۹۶ ایران بیش از ۱۲۷۰ میلیارد دلار نفت خام فروخته و صدها میلیارد دلار درآمد غیرنفتی داشته است؛ نتیجه چه شد؟ تقریبا هیچ!

چین از دهه هفتاد میلادی استارت رشد خود را زد و با تدوین یک استراتژی توسعه صنعتی و باز کردن درهای اقتصاد خود، توانست به دومین اقتصاد جهان تبدیل شود. این کشور برای رسیدن به چنین جایگاهی ۱۳۰۰ میلیارد دلار ارز و ۴۰ سال زمان هزینه کرد. ما هم این پول را به دست آوردیم ولی به جای سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، به بادش دادیم.

باید با خودمان روراست باشیم؛ ما تقریبا همه فرصت‌ها را از دست داده‌ایم. اگر می‌خواستیم به دنیای صنعتی و فراصنعتی قدم بگذاریم تا حالا این کار را کرده بودیم. ما منابع آبی را هدر دادیم و سرمایه‌های انسانی را تحقیر کردیم. بدتر از همه زمان را از دست دادیم و همین باعث شد حالا نه کره جنوبی باشیم و نه ژاپن اسلامی!

ما مصرف‌کننده و وابسته به درآمدهای نفتی هستیم. وقتی پول نفت در کشور نباشد، اوضاع می‌شود همین که الان می‌بینید؛ ریالی که سقوط کرده، کالاهایی که قیمت‌شان سر به فلک گذاشته و زندگی‌هایی که به خاطر بیکاری از هم پاشیده است. ما هنوز هم به خودمان نیامده‌ایم!

ولع زر مفت زدن در کلاب هاوس

این همه ولع زر مفت زدن در کلاب هاوس از کجا می‌آید؟ دیشب تا ساعت 2/30 در حال شنیدن صحبت افراد در اتاق هایی بودم که عمدتا موضوعات سیاسی را به بحث گذاشته بودند. همه صحبت های آنها را اگر جمع می کردی و زیر دستگاه پرس می گذاشتی، یک ذره منطق و حاصلِ به درد بخور از آن نمی چکید!

برنامه هسته‌ای ایران؛ از «حق مسلم» تا حفظ مرزهای هویتی

حدود دو دهه از آغاز مناقشه هسته ای ایران با غرب می‌گذرد؛ مناقشه‌ای که ایران را ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد قرار داد و حتی دو طرف را تا مرز درگیری مستقیم نظامی نیز پیش برد. طی این سال‌ها ایران صنعت هسته‌ای خود را حتی پس از توافق 2015، از نظر کمی و کیفی توسعه داده است. جمهوری اسلامی اگر در دهه هشتاد خورشیدی انرژی هسته‌ای را «حق مسلم» خود می‌دانست، اکنون آن را «ناموس» و «حیثیت» خود می‌داند و حاضر نیست یک قدم از این برنامه مناقشه‌انگیز عقب بنشیند.

بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران، برنامه اتمی جمهوری اسلامی را صرفاً در سطح فنی یا سیاسی تحلیل می‌کنند؛ اما کمتر پیش آمده که صاحب‌نظران و کارشناسان این مسئله پیچیده را در سطوح ماهوی و فلسفی واکاوی کنند. خلأ تحلیل‌های دقیق و عمیق درباره موضوع هسته‌ای ایران، ذهن بسیاری از شهروندان را هنوز درگیر این سؤال نگه ‌داشته است که چرا جمهوری اسلامی برنامه هسته‌ای خود را با تمام دردسرها و هزینه‌های اقتصادی و سیاسی هنگفتی که دارد، همچنان پیگیری می‌کند.

شاید پاسخ روشن و دقیق به بسیاری از سؤال‌های پیرامون برنامه هسته‌ای ایران چندان ساده نباشد؛ اما تا دلتان بخواهد با پاسخ‌های دم‌دستی مواجه‌ایم که می‌توان با هرکدام از آن‌ها رویکرد جمهوری اسلامی را در برنامه هسته‌ای‌اش توجیه کرد. از جمله این پاسخ‌ها می‌توان به این اشاره کرد ایران با توسعه صنعت هسته‌ای می‌تواند در زمینه‌های انرژی، پزشکی، کشاورزی و... پیشرفت‌های چشمگیری داشته باشد. اگرچه این دست پاسخ‌ها درست و برای عام مردم قانع‌کننده است، بازگوکننده عمق فلسفه برنامه هسته‌ای ایران نیست و نمی‌تواند تحلیل دقیقی از مناقشه ادامه‌دار ایران و غرب بر سر این مسئله پیچیده به دست دهد.

بد نیست برای اینکه لقمه را دور سرمان نچرخانیم، همین‌جا مبحثی را باز کنیم تا به فهم مسئله کمک کند؛ مبحثی درباره «هویت» و «امنیت هستی شناختیِ» جمهوری اسلامی که برنامه هسته‌ای ایران نیز پیوندهای عمیقی با آن دارد. امنیت هستی شناختی رویکردی مناسب و تقریباً دقیق برای تحلیل منازعات و مناقشه‌های پایدار در روابط بین‌الملل است. سود و زیان بسیاری از رفتارهای حکومت‌ها را که نمی‌توان بر اساس معادلات اقتصادی سنجید، از طریق این رویکرد قابل توجیه است.

امنیت هستی شناختی و تشویش و نگرانی وجودی دو جزء و عنصر ضروری و اساسی نظریه «وجود انسانی» آنتونی گیدنز هستند. به نظر گیدنز، امنیت هستی شناختی عبارت است از احساس ایمنی اساسی فرد در جهان که شامل اعتماد و اطمینان پایه‌ای و اولیه سایر مردم نیز می‌شود. جلب چنین اعتماد و اطمینانی برای اینکه شخص احساس آرامش روانی خود را حفظ کند و از تشویش و نگرانی جلوگیری کند، ضروری و حیاتی است؛ به‌ بیان‌ دیگر، امنیت هستی شناختی، امنیت هستی و وجود است. نوعی اطمینان از اینکه جهان آن‌گونه است که باید باشد.

برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نیز که به باور برخی کارشناسان هزینه و سود اقتصادی آن چندان با هم جور در نمی‌آید، در دستگاه امنیت هستی شناختی کاملاً قابل توجیه است. در واقع جمهوری اسلامی با این برنامه مناقشه‌انگیز اهدافی فراتر از مسائل اقتصادی را پیگیری می‌کند که مهم‌ترین آن ترسیم هویت و ثبات خود در سیاست خارجی‌اش است.

جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی نسبتاً نوپا که دارای ویژگی‌های اسلامی و انقلابی است و خود را با مختصاتی بر پایه فقه شیعه تعریف می‌کند، طی دو دهه گذشته علاقه‌مند بوده که این تعریف از هویت خود را با قدرتی که از صنعت هسته‌ای و موشکی می‌گیرد، دوام و قوام ببخشد. اگرچه این دو برنامه مهم هزینه‌های سنگینی را از طریق تحریم‌ها به کشور تحمیل کرده، به زعم مقامات ارشد نظام به لحاظ هویتی و حیثیتی دستاوردهایی را در بر داشته که در بلندمدت می‌تواند اقتدار جمهوری اسلامی در سیاست خارجی‌اش را افزایش دهد.

معمولاً حکومت‌ها در کنار امنیت فیزیکی خود، در پی امنیت هویتشان نیز هستند و این امنیت هویتی به زعم ما ایرانی‌ها با حیثیت و آبرو پیوند ناگسستنی دارد؛ به‌بیان‌دیگر، انسان ایرانی تا زمانی هویت دارد و این هویت خدشه‌دار نشده که آبرو و حیثیتش حفظ شود؛ بنابراین، اگر فرض را بر این بگذاریم که حکومت نیز مانند یک انسان در پی حفظ هویتش است، چاره‌ای جز این ندارد که از حریم هویتی، آبرو و حیثیت خود از طریق حراست از مظاهر این سه مقوله دفاع کند. مهم‌ترین مظاهر هویتی و حیثیتی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی نیز (علاوه بر ویژگی‌های اسلامی) برنامه هسته‌ای و موشکی‌اش است که تاکنون برای توسعه و حراست از آن‌ها هزینه‌های بسیار سنگینی را پرداخت کرده است.

اصرار جمهوری اسلامی بر «حق» غنی‌سازی اورانیوم و تداوم چرخه فعالیت‌های هسته‌ای نیز در چارچوب مبحث امنیت هستی شناختی قابل‌تحلیل است. حکومت ایران به ویژه به دلیل اقدام‌های ابرقدرتی چون آمریکا که فضای بی‌ثباتی و عدم قطعیت را برای قدرت‌های نوظهور به وجود می‌آورد، همواره واکنش‌هایی را نشان داده تا اضطراب و تشویش ناشی از این عدم قطعیت و بی‌ثباتی را برطرف کند. برنامه هسته‌ای و موشکی ایران نیز از جمله واکنش‌های جمهوری اسلامی به ایجاد فضای نامطمئن منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است در جهت حفظ امنیت هستی شناختی و فیزیکی‌اش است که هرگز نمی‌توان با چرتکه به محاسبه اقتصادی آن پرداخت.


مجتبی نیک اقبال | دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین‌الملل

روزنامه اعتماد

حنای بی‌رنگ پوپولیسم انتخاباتی/ 20 میلیون رأی در جیب روحانی

مجتبی نیک اقبال


تب انتخابات ریاست جمهوری داغ‌تر هر زمان دیگریست و تنها چند ساعت به اعلام نام رئس‌جمهور جدید باقی ‌مانده است. کاندیداها در فرصتی که برای تبلیغات خود داشتند از تریبون‌های رسمی و غیررسمی شعارهای مختلفی را مطرح کرده‌اند که اغلب آن‌ها رنگ و بوی اقتصادی داشته است. البته برخی کاندیدا با استفاده از کلیدواژه‌های رکود اقتصادی و بیکاری سعی کرده‌اند رقیب را از صحنه خارج کنند. شعارهای پوپولیستی هم مانند دوره‌های گذشته پای ثابت میتینگ‌ها و مناظره‌های کاندیداها بود؛ از سه برابر کردن یارانه‌ها گرفته تا ایجاد پنج میلیون شغل و اعطای کارانه به بیکاران. اما در این مدت کارشناسان اقتصادی با هشدارهای خود تلاش کرده‌اند که غیرعلمی بودن این شعارها را ثابت کنند. برخی اقتصاددان‌ها نیز بر این باورند که در شرایط فعلی اقتصاد ایران، منابع و درآمدی برای تحقق این شعارها وجود ندارد و همین میزان یارانه‌ای هم که دولت می‌پردازند به‌سختی تأمین می‌شود. سعید لیلاز نیز بر پوچ بودن شعارهای اقتصادی برخی کاندیداها تأکید دارد و حسن روحانی را پیروز انتخابات می‌داند. در ادامه گفت‌وگوی «مجتبی نیک اقبال» را با این اقتصاددان بخوانید.

امسال شعارها و تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری بیشتر از هر دوره دیگری حول محور موضوعات اقتصادی می‌چرخد. چه چیزی باعث شده کاندیداهایی مانند ابراهیم رئیسی روی شعارهای پوپولیستی حساب ویژه‌ای باز کنند؟

کاندیداهای جناح راست سعی می‌کنند از شعارهای احمدی‌نژاد و کروبی که در سال‌های 1384 و 1388 مطرح کردند، تقلید کنند؛ البته واقعیت قضیه این است که مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم ایران نسبت به گذشته اهمیت بیشتری پیدا کرده است. هم‌اکنون در حوزه مردمی مشکلی بزرگ‌تر از اقتصاد نداریم و در بحران اقتصادی نیز مشکلی بزرگ‌تر از اشتغال نداریم. روی دیگر این سکه، معیشت مردم است که در این دوره موردتوجه کاندیداها قرار گرفته است. به نظر من شعارهای کاندیداهای جناح راست کمی کهنه به نظر می‌رسد و به همین دلیل اقبال مردمی را به دست نیاورده‌اند. همین عدم استقبال مردم از شعارهای پوپولیستی یکی از دلایل کناره‌گیری آقای قالیباف بود؛ چون رأی او به‌شدت ریزش کرده بود. کاندیداهای جناح راست تصور می‌کنند با استفاده از طرح شعارهای پوپولیستی هنوز می‌توانند روی مطالبات معیشتی مردم حساب کنند و رأی آن‌ها را به دست آورند. درحالی‌که شواهد نشان می‌دهد مردم ایران به‌شدت در حال تغییر هستند و مانند گذشته فریب نمی‌خورند.

شعارهای اقتصادمحور و پوپولیستی در آمریکا باعث به وجود آمدن پدیده ترامپ شد. آیا در ایران هم باید منتظر پدیده رئیسی یا میرسلیم باشیم؟

خیر. من این‌طور فکر نمی‌کنم؛ چراکه پدیده پوپولیسم در آمریکا برای نخستین بار است که خودی نشان داده و در طول صدسال گذشته نشانه‌ای از این پدیده در آمریکا نمی‌توانید پیدا کنید. پوپولیسمی که اکنون در آمریکا شاهد آن هستیم همان هشداری است که «توماس پیکِتی» در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم داده است. پیکتی هشدار داد که بیشترین بهره از رشد اقتصادی آمریکا در دو سه دهه اخیر نصیب آن یک درصد بالای جامعه شده است. درحالی‌که تجربه پوپولیسم در ایران چهار سال پیش تمام شد؛ اما هنوز هم آثار آن‌چنان زنده است که همه ما درگیر آن هستیم؛ بنابراین ایران و آمریکا در زمینه پوپولیسم شرایط تاریخی یکسانی ندارند. تاثیر منفی تجربه پوپولیسم در دولت قبلی ایران باعث شده که پوپولیسم و شعارهای آن شانسی برای موفقیت نداشته باشند.

سال 1384 اوضاع اقتصادی طبقات پائین جامعه با آنکه چندان بد نبود، شخصی مانند احمدی‌نژاد با شعار «عدالت اجتماعی» رأی اکثریت را به دست آورد؛ چه تضمینی وجود دارد که این اتفاق امروز تکرار نشود؟

اگر قرار بود این اتفاق بیفتد چرا آقای قالیباف انصراف داد؟ به‌علاوه اینکه خیلی دور نیست که ببینیم پوپولیسم باز هم کار می‌کند یا  نه، به زودی معلوم خواهد شد. نظرسنجی‌های دقیقی که بر اساس آن قالیباف انصراف داد، نشان می‌دهد شعارهای پوپولیستی دیگر کارایی ندارند. ضمن اینکه کشور ما دیگر منابعی برای تخصیص و توزیع ندارد. مهم‌ترین زمینه عینی برای تحقق و پیشبرد شعارهای پوپولیستی وجود منابع رانتی و توزیع آن در بین مردم است؛ بنابراین وقتی درآمدهای نفتی افزایش می‌یابد خودبه‌خود پوپولیسم هم رشد می‌کند، ولی در حال حاضر ما درآمد و منابعی برای توزیع بین مردم نداریم.

پس شما معتقدید شرایط کنونی اقتصاد ایران نمی‌تواند شعارهای عوام‌فریبانه را توجیه کند؟

شرایط اقتصادی فعلی به‌هیچ‌وجه کشش چنین شعارهایی را ندارد. اگر داشت که دولت همین 45 هزار و 500 تومان یارانه را به‌سختی پرداخت نمی‌کرد. 

با توجه به نوع تفکرات آقای رئیسی و وعده‌هایی که داده است، فکر می‌کنید در صورت پیروزی او جهت‌گیری اقتصاد ایران چگونه خواهد بود؟

در این صورت اندکی بسته‌تر خواهیم شد. نقش دولت در امور مختلف افزایش پیدا می‌کند، بخش خصوصی تحت‌فشار بیشتری قرار می‌گیرد، نرخ سرمایه‌گذاری دوباره منفی می‌شود و بازار بورس نیز واکنش بسیار تندی نشان خواهد داد؛ دقیقاً همان واکنشی که به پیروزی آقای احمدی‌نژاد نشان داد. همچنین در روابط بین‌الملل گیر و گرفتاری بیشتری پدید می‌آید و بسته شدن فضای دیپلماسی سبب بسته‌تر شدن فضای روابط خارجی در حوزه اقتصاد خواهد شد.

آقای رئیسی وعده‌های اقتصادی جذابی به مردم داده است. در شرایط کنونی این وعده‌ها به‌ویژه برای طبقات ضعیف جامعه جذابیت دوچندانی دارد. فکر می‌کنید شانس پیروزی او تا چه اندازه پررنگ‌تر شده است؟

پیروزی آقای رئیسی را بعید می‌دانم. من تصور می‌کنم آرای او نهایتاً 10 تا 12 میلیون است؛ اما آقای روحانی حداقل 20 میلیون رأی دارد.

عده زیادی از مردم از شرایط اقتصادی ناراضی هستند؛ این دلیل خوبی برای ریزش آرای روحانی نیست؟

خیر. به نظر من آرای روحانی ریزشی نداشته است. همه می‌دانند دلیل فشارهای اقتصادی مربوط به گذشته است و دولت در سه سال و نیم گذشته سعی کرده است بخش زیادی از فشارهای اقتصادی را کاهش دهد. هم‌اکنون کیک اقتصاد ایران 15 درصد بزرگ‌تر از پایان سال 1392 است. این اتفاق بزرگ به دست دولت یازدهم رقم خورده است. از سوی دیگر متوسط رشد اقتصادی در سه سال گذشته دو برابر متوسط رشد اقتصادی در دوره محمود احمدی‌نژاد بود؛ یعنی بیش از چهار درصد در هرسال. این در حالی بود که درآمدهای حاصل از صادرات نفت ایران در سال 93 یک‌چهارم سال 90 و در سال 94 یک‌سوم سال 90 شده بود و امسال نیز 60 درصد کمتر از سال 90 خواهد بود. تراز نفتی ایران در بهترین سال دولت آقای روحانی، 25 میلیارد دلار کمتر از بدترین سال آقای احمدی‌نژاد بوده است. با وجود چنین شرایطی به نظر من کار بسیار بزرگی انجام شده است.

توسعه در تنگنای نظام آموزش و خانواده

مجتبی نیک اقبال: تحقق توسعه در یک کشور بیشتر از هر چیز در گرو کارکردهای صحیح نظام آموزشی و نظام خانواده است؛ اما در ایران نظام خانواده همواره (حداقل طی ۵۰ سال گذشته) تحت شعاع چالش های اقتصادی و فرهنگی بوده و نتوانسته آنطور که باید افرادی را تربیت کند که زمینه ساز توسعه کشور باشند. این در حالی است که نظام آموزشی ایران نیز به دلیل غلبه نگاه صرفا اقتصادی - صنعتی به آن، از کارکردهای اصلی خود که تعلیم و تربیت است دور افتاده. وجود این معضل در حالی است که نظام آموزشی (از ابتدایی تا دانشگاه) کمترین هماهنگی را با نظام خانواده دارد؛ چراکه نظام سیاسی ایران صرفا مکانیزم های آموزشی ای را که هیچگونه قرابتی با چارچوب های فرهنگی - اجتماعی ایرانیان ندارد از کشورهای توسعه یافته اقتباس کرده ولی به ابعاد «تربیت و پرورش» به ویژه در دوران ابتدایی هیچگونه توجهی نکرده است. شورای انقلاب فرهنگی نیز در اوایل انقلاب تنها با نگرش دینی به مسائل آموزشی نگاه و آن را اصلاح کرد اما دستگاه آموزشی کشور هیچگاه با ذره بین جامعه شناسان مورد بررسی و اصلاح قرار نگرفت. معضل دیگری که در دو دهه اخیر گریبان کشور را گرفته، تبدیل شدن مدارک دانشگاهی به یک «ارزش» است؛ این یعنی افرادی که باید زمینه ساز توسعه کشور باشند، تحت تاثیر ارزش ها و باورهای درست یا غلط جامعه، صرفا با هدف کسب مدارک به دانشگاه می روند. البته باید توجه داشت که رفتن به دانشگاه و گرفتن مدرک به هر قیمتی، تفاوت عمیقی با تحصیل در دانشگاه و دریافت مدرک متناسب با آگاهی و میزان دانش افراد دارد.