روزهای تابستانیِ منتهی به پاییز رو خیلی دوست دارم. یه حس خیلی عجیبی تو این روزهاست. نه متوجهی که هوا گرم هست و نه میفهمی که هوا داره سرد میشه! این روزهای شهریور 94 هم داره تمام میشه و به پاییز و مهر نزدیک میشیم و بعد هم که زمستون زیبا میاد.
من هم که این روزها سخت مشغول کار در روزنامه جام جم هستم. و با رفتن مدیر تحریریه من قراره از فردا (شنبه) من جانشین اون بشم. امیدوارم که از پس این کارمهم و سخت بر بیام. به امید روزهای بهتر برای همه آدم ها.
حیف از رسانه های اصفهان که در اختیار اشخاص هستند و صاحبان آن برای مبلغ ناچیزی حاضر به قبول رپورتاژ خبری می شوند.عده ای اشخاص متمول با عقل ناقصی که دارند گمان می کنند رسانه ها به اندازه شخصیت حقیرشان کوچک و بی ارزش است، حال این که همین رسانه ها هستند که فرهنگ و همه چیز جامعه را شکل می دهند. حیف از رسانه های اصفهان که در اختیار شهرداری هستند و خبرنگاران رسانه ها جرأت آن را ندارند بگویند بالای چشم شهرداریِ دیکتاتور اصفهان ابرو است! چرا شهرداری اصفهان باید برای چند آگهی و رپورتاژ، قلم خبرنگاران را خونسا کند؟ چرا تا این حد در برابر کسانی که رسانه ها را می خرند منفعل عمل می کنیم؟ شخصی سفارش رپورتاژ خبری می دهد و در روزنامه، هفته نامه یا خبرگزاری ها درج می شود و اگر حتی یک «و» جا به جا شد، به خودش جرأت توهین به خبرنگار و رسانه را می دهد. «این یک فاجعه نیست؟» بیایید رسانه را نفروشیم! به خصوص به اشخاصی که حقارت از سر و رویشان می بارد.
امرداد امسال هم گذشت و شهریور آغاز شد. پاییز نیز منتظر ماست تا با زردی اش به یادمان آورد افتادگی را...
دل خسته ام از این جا از آدم های دنیا
همین امروز و فردا دل میزنم به دریا
دل میزنم به دریا رنگ تو رو می پوشم
از عمق آبی عشق چشم تو رو می نوشم