برخورد چینی با آمریکا

‌ایران و غرب در یکی از استثنائی‌ترین و تاریخی‌ترین دوران خود قرار دارند. برنامه هسته‌ای ایران هیچ‌گاه به اندازه کنونی پیشرفت نداشته و غربی‌ها به‌ویژه آمریکا نیز تاکنون به این شدت نیازمند «توافق» با ایران نبوده‌اند. وقتی به تغییر در ساختار سیاسی و یکدست‌شدن قدرت در ایران نگاه می‌کنیم، اهمیت تاریخی‌بودن این فرصت دوچندان هم می‌شود؛ چراکه دشوارترین تصمیم‌ها در نظام‌های سیاسی، زمانی راحت اتخاذ می‌شوند که قدرت یکپارچه و صدای واحد حاکم باشد.

مقطع کنونی حاکم بر روابط پیچیده جمهوری اسلامی ایران با غرب، یادآور روابط چین و آمریکا در دهه 70 میلادی است. مائو تسه تونگ، رهبر چین در اوج مواضع آتشین کمونیستی و شعارهای ایدئولوژیک علیه امپریالیسم آمریکا، نقطه عطفی را در سیاست خارجی این کشور ایجاد کرد که اثرات شگرف آن تاکنون ادامه دارد.

در آن سال‌ها، روابط تیره و سردی میان واشنگتن و پکن حاکم بود تا اینکه ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهوری آمریکا، در گزارش سیاست خارجی برای کنگره تأکید کرد «چینی‌ها مردمانی بزرگ‌اند که نمی‌بایست خارج از اجتماع جهانی قرار گیرند». همین جمله کافی بود تا مائو در دسامبر ۱۹۷۰ در مصاحبه‌ای با ادگار اسنو، خبرنگار آمریکایی درباره نیکسون این‌گونه صحبت کند: «خوشحال خواهم شد با او گفت‌وگو کنم، چه در جایگاه رئیس‌جمهوری آمریکا و چه به‌عنوان گردشگری که قصد دیدار از چین را داشته باشد».

در این میان، چوئن لای، نخست‌وزیر وقت چین، نقش فوق‌العاده‌ای داشت. او بیش از یک دهه تلاش کرده بود زمینه گفت‌وگو و رابطه میان مائو و رهبران آمریکا را فراهم کند که سرانجام موفق هم شد. او فردی تحصیل‌کرده در دانشگاه‌های غربی بود و جهان مدرن را به‌خوبی می‌شناخت و البته رابطه خوبی هم با مائو تسه تونگ داشت. نتیجه چنین شرایطی، گفت‌وگوهای مستقیم دو کشور و حل بسیاری از اختلاف‌ها بود.

رهبر و تصمیم‌گیران ارشد جمهوری خلق چین در دوره‌ای که تنش و منازعات با واشنگتن به اوج خود رسیده بود، از یک فرصت تاریخی به نفع اقتصاد خود استفاده و کشورشان را با راهبردی هوشمندانه طی فقط ۳۰ سال به رقیب شماره یک آمریکا تبدیل کردند.

چینی‌ها هرگز نظام فکری و دستگاه بینشی خود را در مواجهه با آمریکا تغییر ندادند؛ چه زمانی که نیکسون به دیدار مائو رفت و چه آن هنگام که دنگ شیائوپینگ به ایالات متحده سفر کرد، چینی‌ها همچنان کمونیست‌های دو‌آتشه باقی ماندند و چه‌بسا در نظام سیاسی خود کمونیست‌تر هم شدند؛ اما آنها دست به یک ابتکار زدند و اقتصادشان را بازسازی کردند. اقتصاد مبتنی بر کشاورزی چین، به اقتصاد صنعتی تغییر رویه داد و بخش‌های خصوصی و دولتی از فرصت‌های رابطه با آمریکا بهترین استفاده را کردند.

دنگ شیائوپینگ بر این باور بود که می‌توان همچنان به ارزش‌های «کومینتانگ» پایبند بود ولی در‌عین‌حال، درهای اقتصاد کشور را به روی جهان و به‌ویژه آمریکای امپریالیست باز گذاشت و از مواهب بی‌شمار آن استفاده کرد. او و حزبش حصاری به محکمی دیوار چین دور ایدئولوژی و دستگاه سیاسی این کشور کشیدند تا از گزند نئولیبرالیسم مصون بماند؛ اما هم‌زمان، اقتصادشان را به جهان آزاد و گلوبالیسم سپردند تا صدها میلیون نفر را از گرسنگی و تنگی معیشت نجات دهند.

سه دهه زمان برد تا راهبردی که چوئن لای، مائو تسه تونگ و دنگ شیائوپینگ طراحی کرده بودند، به نتیجه برسد و اهداف اقتصادی این کشور محقق شود. حالا حجم تجارت سالانه آنها با بزرگ‌ترین رقیبشان به بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار رسیده است. حجم تجارت پکن و واشنگتن از ژانویه ۲۰۲۱ تا آخر نوامبر بیش از ۶۸۲ میلیارد دلار بوده، در‌حالی‌که دقیقا در همین مدت با کشور کمونیستی دیگر یعنی روسیه فقط ۱۳۰ میلیارد دلار دادوستد داشته است.

چینی‌ها در همان دهه  ۷۰ میلادی به‌خوبی پی بردند که می‌توان دعواهای سیاسی را به نفع توسعه اقتصادی تعدیل و هم‌زمان از نفوذ آمریکایی‌ها جلوگیری کنند. جمهوری اسلامی ایران نیز در مقطع کنونی که در اوج نزاع‌های سیاسی با آمریکا قرار دارد و یک فرصت تاریخی دست داده که از جایگاه حقوقی مناسبی با این کشور به توافق برسد، می‌بایست رفتار ‌مشابهی را پیشه کند و میان تداوم تنش‌های سیاسی و آغاز توسعه اقتصادی یکی را برگزیند.
شرایط کنونی به‌‌گونه‌ای است که همه قدرت‌های اروپایی، آمریکا را مقصر پیچیدگی وضع موجود می‌دانند و در این منازعات حقوقی، حق را به ایران می‌دهند. شاید در سال‌های پیش‌رو هیچ‌گاه چنین فرصتی برای ایران فراهم نشود که از موضع حق‌به‌جانب با غرب وارد گفت‌وگو شود و بتواند امتیازهای لازم را بگیرد. جمهوری اسلامی در شرایط کنونی به پشتوانه برنامه موشکی، پیشرفت درخور توجه صنعت هسته‌ای و البته عبور از فشار تحریم‌ها، اقتدار لازم را به دست آورده و هرگز در موضع ضعف قرار ندارد؛ اما چین در روزگار دهه 70 میلادی تا حدودی از روی استیصال و اجبار با واشنگتن دست دوستی داد.

 ایران در خاورمیانه‌ای سرشار از بی‌ثباتی قرار دارد و آینده در این منطقه همواره مبهم است. در چنین شرایطی، ضروری است که حداقل در مناسبات اقتصادی کشور بازنگری ساختاری صورت گیرد و از شعارهای ضد توسعه که رهاوردی جز فقر  برای هفت دهک محروم جامعه ندارد، دست برداشته شود. عدم درک فرصت‌های کنونی در روابط بین‌الملل و تداوم روند کنونی، باقی‌مانده سرمایه‌های اقتصادی و اجتماعی را از کشور فراری می‌دهد و نتیجه‌اش به‌زودی در شاخص‌هایی مانند تورم، ضریب جینی، بی‌کاری و جی‌دی‌پی متبلور می‌شود. در دنیای پرآشوب سیاست، تنور فعلا برای ایران داغ است و مسئولان باید هرچه سریع‌تر نان را بچسبانند و قطار توسعه را به حرکت درآورند؛ در غیر این صورت، دنیا منتظر ما نخواهد ماند.

مجتبی نیک اقبال | کارشناس ارشد روابط بین‌الملل
منبع: روزنامه شرق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد