امروز چهاردهم مارس، سالگرد درگذشت اندیشمند بزرگ «کارل هاینریش مارکس» است. همو که سرمایهاش را در اتاق مطالعه هر اقتصاددانی اعم از چپ و راست میتوان پیدا کرد؛ هرچند بعید میدانم راستهای افراطی که طوطیوار نظریه «دست نامرئی» آدام اسمیت را تکرار میکنند حتی نگاهی گذرا به این اثر تاریخی انداخته باشند.
بد نیست برای یک بار هم که شده نگاه دیگری به مارکس داشته باشیم. نگاهی انسانی و از دریچه عقل و نه از روی جو زدگی. مگر مارکس چه گفت که وقتی نامی از او برده میشود، رنگ رخسارتان قرمز میشود و به نظریههای او میتازید؟! حرف مارکس این بود که «وظیفه ما نه تفسیر جهان بلکه تغییر آن است.» میدانم این جمله به مذاق بورژواهای محافظه کاری که سود مالی خود را در گرو ثبات مناسبات اجتماعی و ساختارهای اقتصادی ناعادلانه میبینند، خوش نمیآید؛ اما نمایندگان آنها در رسانهها باید حواسشان باشد که هنگام قضاوت درباره این اندیشمند بزرگ، منافع اربابان خود را در نتیجهگیری دخالت ندهند.
منافع اربابان شما آنجا پای دستگاهها و ماشینهای خشنی است که کودکان معصوم را قربانی تولید بیشتر و لطافت زنان را در ازای دستمزدی اندک به کالاهای پرسود تبدیل میکند. منافعتان را در جایی جستوجو کنید که انسانیت را زیر پا گذاشتید و برای تحصیل مال بیشتر اخلاق را هم قربانی کردید. منافعتان را در سولههای سرد و تاریکی جستوجو کنید که برای یک پرس غذا، گرسنگان را به بیگاری میکشید. من مارکسیست، کمونیست یا سوسیالیست نیستم ولی وقتی شکمِ گندهای را که به فرمان خودرو دو میلیاردی چسبیده میبینم، از بوی تعفن سرمایهداری سرگیجه میگیرم.
بازوی رسانهای این شکمگندهها همان به اصطلاح اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد هستند که از صبح تا عصر در روزنامهها و خبرگزاریها، یکسره در حال مصاحبه، نوشتن یادداشت و تحلیل درباره ارز تکنرخی، ارز شناور و قیمت واقعی ارز هستند و تلاش میکنند برای اربابان خود در پوشش اقتصاددان از دولت امتیاز بگیرند.
مارکس خواهان دنیای بهتری برای همه بود؛ دنیایی که کرامت انسانی در آن حفظ شود و کسی بر کسی برتری نداشته باشد. اگر برخی حکومتها با ادعاهای کمونیستی به کشور خود گند زدند، مقصر آن مارکس نیست. من مارکس را نه در عمل پیروان او بلکه در کتاب سرمایه جستوجو میکنم. حتی خود هاینریش مارکس زمانی از رفتار عجیب و تندروی مریدانش سرخورده شد؛ پس چه لزومی دارد مارکس را در ترازوی ندانمکاریهای پیروانش بسنجید؟