25 ساله شدم

25 ساله شدم؛ امروز بیست و یکم مرداد 1395 بود. روزی که بر خلاف سال های قبل کسانی بودند که این روز را به من شادباش گفتند. چه خوب است دوستان و همکارانی در کنارت داشته باشی تا سالگرد تولدت را تبریک بگویند. امروز به یاد سال های گذشته که تنهایِ تنهایِ تنها بودم افتادم، غمگین بودم؛ اما غمم شادی به همراه داشت. زندگی یعنی همین؛ زندگی یعنی بافت رشته های پیچ در پیچ روابط انسانی.چه زیباست این بافتنی.

پیامی از یک دوست و همکار

یکی از لذتبخش ترین روزهای زندگی من، ۱۷ مرداد، روز خبرنگار است. به همین مناسبت دوست و همکارم، پیام شیرین و هیجان انگیز زیر را برایم ارسال کرده است. صمیمانه از ایشان که پیشکسوت من هستند سپاسگزارم.


جناب نیک اقبال شما از دوستان و همکاران عزیزی هستید که دیدنتان همیشه موجب شعف و شادمانی بنده است همیشه ذوق، علاقه و پشتکار را در شما می بینم و به حق دوستتان دارم و همواره تحسینتان می کنم.

موفق و پیروز باشید

«لیلا  پوررمضان»

خودنمایی

خودنمایی ریشه در خودکم بینی دارد و خود کم بینی حاصل نداشتن عزت نفس است.

جلوه ها کردم...

جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی

منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید

«رهی معیری»

تثبیت دیکتاتوری اردوغان

افسران و سربازان ارتش ترکیه پس از کودتای نافرجام 15 جولای، بدون دادگاه و محاکمه به طور گسترده در حال شکنجه شدن هستند. واقعا باعث تاسف است که جنایتکار بزرگی چون اردوغان با شکست این کودتاه دیکتاتوری اش تثبیت می شود. 



به جرم اطاعت از مافوق

اوضاع نابسامان تر از این صحبت هاست

می گویند خبرنگار و رسانه باید مستقل باشد؛ قلمش سمت شخص، حزب، گروه یا دولت نلغزد و به نفع آن ها به حرکت در نیاید. داشتن وجدان کاری، بی طرفی و قضاوت نکردن از دیگر ویژگی های خبرنگار است؛ اما به راستی از رسانه و خبرنگاری  که تحت حمایت های مادی دولت قرار دارد و وزارت ارشاد بیمه اش کرده است، می توان انتظار داشت چنین ویژگی هایی داشته باشند؟ به نظر من عزت نفسِ بالا، مهم ترین ویژگی یک خبرنگار است که در همه مراحل حرفه ای به یاری او می شتابد؛ به ویژه در نشست های خبری. اگر خبرنگاران کشور و شهر ما -چه مو سفید کرده های این حرفه و چه جوان های بی تجربه ای مثل من- عزت نفس می داشتیم، هرگز اجازه نمی دادیم نشست های خبری 4-3 ساعته با چرب زبانی های مسئولان همراه باشد و هرگز اجازه نمی دادیم مسئولان به راحتی از سوالات چالشی بگریزند. البته اوضاع نابسامان تر از این صحبت هاست؛ چرا که خبرنگاران به دلایل مختلف (که نمی خواهم بگویم) اساسا هیچ سوال چالشی ای نمی پرسند که خدایی ناکرده مسئول محترم خاطرش آزرده شود. یادم می آید دو سال پیش معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد به اصفهان آمده بود و جلسه ای را با اهالی رسانه ها ترتیب داد. در آن جلسه، مدیران مسئول رسانه ها و خبرنگاران برای سهمیه آگهی، بیمه و حمایت های مالی چنان به تریبون ها چنگ زده و به جان هم افتاده بودند که از خودم پرسیدم «چرا وارد شغلی شدی که متخصصان آن چنین تفکراتی دارند.» اما آخرین شاهکار مدیران رسانه های شهر من، «جلسه هم اندیشی هیات رئیسه اتاق بازرگانی با مسئول رسانه ها» بود که نیازی به گفتنش نیست... راستی آن هایی که خود را قدیمی و مو سفید کرده این حرفه و صندلی های ردیف جلو را ارث پدری خود می دانند، چرا هیچگاه مقاله یا مطلبی که بتواند صندلی مسئولان شهر را به لرزه در آورد، ننوشته اند؟ چرا همواره خنثی  هستند و هزار چرای دیگر در ذهنم است؛ اما فنرهای صفحه کلید رایانه ام را دوست دارم.

رسیدن

سال ها انتظار...